ما اومدیم با کلی عکس

سلام دختر ناز مامان

این چند روز تعطیلی عاشورا تاسوعا بابایی اومده بود ومن کم تر میرسیدم بیام و به دوستامون سر بزنم...

به اومدن بابایی و برگشتن به خونمون چیزی نمونده فردا شب بابایی میاد هوراااااااااااااااااااااا.....

خب حالا بریم سراغ عکسا

اولین عکس دندونای کوچولوته که بعده کلی تلاش تونستم ازشون عکس بگیرم

اینام عکسای شیطنت های تو شیطون بلای مامانی

اینجا رفتی بین مبلا و با اسباب بازیات بازی میکردی

اینم وقتی هست که مشغول بازی کردن یا کنجکاوی هستی سرت رو میندازی پایین و من میخوام لپات رو بخورم

به جای اینکه سوار روروعکت شی ازش میگیری و بلند میشی و هلش میدی و میری جلو

وقتی هم به جایی میرسه که دیگه نمیره جلو ازش میری بالا

این اقا خرسه رم من برات بافتم و خیلی دوسش داری

بیچاره اقا خرسه

این لباس و جوراب و باکلی گل سر خاله فرشته برات خریده .گل سرا رو که تا میزنم به موهات میکنی جورابارم عروسکاش رو میگیری و محکم میکشی منم مجبورم زیز شلوارت قایمشون کنم

این لباسارم خودم خریدم و هروقت تنت میکنم همه میگن شکل پسرا شدی

فدات بشم عزیزم تو عزیزتزین منی نفسم بووووووووووووووووووووووس


تاریخ : 27 آبان 1392 - 23:44 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 2053 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

دومین دندونتم جوانه زد

دومین دندونتم جوانه زد

سلام دختر نازم ،سلام بهترینم ، عمرم و همه وجودم
دومین دندونت امروز اومد بیرون و خودش رو به ما نشون داد حالا شما دوتا دندون کوچولو داری دختر قشنگم خوب از دندونات مراقبت کن تا سالم بمونن...
به اومدن بابایی و تموم شدن دوره اش چیزی نمونده آخر این ماه بابایی میاد قراره دوباره بریم مشهدچون بابایی یه خورده کار داره از مشهد که برگردیم میریم خونه خودمون ....
حالا از خودت بگم خیلی دوست داری راه بری و وقتی دستات رو میگیرم و رات میبرم خیلی دوست داری وقتی دایی دنبالت میکنه تند تند چهاردست و پا میری تا فرار کنی ...
تا میذارمت زمین بشینی و میرم تو آشپزخونه یا دنبالم میای و از پله آشپزخونه هم تازگیا میای بالا یا سریع میری طرف مبلا و بلند میشی...
اطرافیان و کامل میشناسی و دیگه مث قبل بغل کسی که زیاد ندیدش نمیری بغل هر کسی هم باشی تا منو ببینی میخوای که بیای بغل من....
اشتهات بهترشده البته غذاهایی که برات مخصوص درست میکنم رو نمیخوری و مجبورم
بهت طعم دار بدم ....
وقتی چیزی رو میخوای میگی من (نونش رو نمیگی) نه و ب و ماما بابا هم میگی....
خلاصه خیلی شیرین شدی دوست دارم درسته قورتت بدم
عاشقتم کوچولوی من:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*
تاریخ : 15 آبان 1392 - 23:28 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1328 | موضوع : فتو بلاگ | 27 نظر

مسافرت

سلام دخترگلم....

روز عید غدیر مشهد بودیم و خونه مامان بزرگ و از اونجایی که مامان بزرگ سادات هستن کلی مهمون اومد

بعد از چند وقت محمدرضا رم دیدیم حسابی بزرگ شده

برای اولین بار هم رفتی بهشت رضا سرخاک بابابزرگ و عمو محمدوعمومجید

بعدشم رفتیم حرم

تب و اب ریزش بینی شما قطع شد و دندون کوچولوت یه ذره دیده میشه ولی هنوز اشتهات مثل قبل نیست

خیییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم گلم  


تاریخ : 08 آبان 1392 - 21:53 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1317 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

بلاخره اومد بیرون

بلاخره اومد بیرون

سلام دختر نانازم خوبی گلم
این چند روزه که اصلا خوب نبودی سه روزه آب ریزش بینی ، تب ، سرفه و اسهالی مونده بودم سرماخوردی یا چیز دیگه اس مامانی میگفت میخوای دندون دربیاری . خیییلی بی حال بودی و همش گریه میکردی نه شیر میخوردی نه غذا به زور یه کم میخوردی بردمت دکتر بهت دارو داد .داروهارو که میدادم تبت قطع میشد و بهتر میشدی تا اینکه دیشب (30مهر) که بابایی هم از گرگان اومد و خونه مامانیشون داشتیم شام میخوردیم هر کار کردم غذا بخوری نخوردی تا چشمت به اب افتاد اب خواستی داشتم با لیوان بهت اب میدادم که صدای تق تق دندونت که میخورد به لیوان رو شنیدم هووووووووووورا اولین مروارید کوچولوت اومد بیرون هنوز که خودش رو به ما نشون نداده ولی وقتی ابا لیوان چیزی میخوری صدا میده دستم نمیذاری بزنم تا لمسش کنم . نمیدونی چقدرار خوشحال شدم ولی الهی بمیرم برات مامان خیلی اذیت شدی:-(
بابایی تا ده روز میتونه پیش ما باشه و بعدش باید باز برگرده گرگان عصرم قراره بریم مشهد و اگه قسمت شد واسه اولین بار ببرمت حرم . مشهد رفتی تا حالا ولی به خاطر کار بابا چون نمیتونستیم زیاد بمونیم قسمت نمیشد بریم حرم ولی این دفعه بیشتر اونحاییم و اگه شد و امام رضا طلبید میبریمت حرم.....
خیلی دوست دارم عشقم
تاریخ : 01 آبان 1392 - 21:06 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1073 | موضوع : فتو بلاگ | 18 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی