هستی و لاکپشتش

هستی و لاکپشتش

سلام عشقم
دیروز عصری من و خاله فهیمه رفتیم بازار تا یکی از لباسای یلدا که کوچیکش بود رو عوض کنیم تو و یلدا هم پیش مامانی بودین . این لاکپشت رو برات خریدم چون اسباب بازیات تکراری شدن برات و دیگه بهشون محل نمیدی گفتم یه چیز جدید برات بگیرم.این آقا لاک پشته آهنگ میزنه و میچرخه و تخم میذاره . وقتی اومدیم خونه و بهت دادمش باطری نداشت همون جوری خاموش باهاش بازی میکردی آقا جون رفت برات باطری خرید تا برات روشنش کنیم ، وقتی روشنش کردم داشتی نگاه میکردی و تعجب کرده بودی همین که تخمش اومدبیرون به درش گیرکرد و تخمه اومدطرف تو و درش محکم بسته شد و شما ترسیدی و گریه کردی سریع خاموشش کردیم دیگه هروقت روشن میکردیم گریه میکردی و فرارمیکردی تو بغلم ولی خاموش باهاش بازی میکنی و هی تخماش رو میندازی توش و درشون میاری و کلی باهاش سرگرم بودی......
امروز ترست ازش کمترشده و نگاش میکنی ولی میادسمتت میپری بغلم
عشق منی دیگه
تاریخ : 29 دی 1392 - 09:06 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1161 | موضوع : فتو بلاگ | 21 نظر

این داستان: من و دخترخاله ام

سلام به نی نی جونا دوستای جون جونیم

من دخترخاله ام رو خیلی دوست دارم هنوز خیلی کوچولو و نمی تونیه با من بازی کنه

ماجرای امروز من و یلدا

میخواستم بوسش کنم

انگشتمم بزنم بهش

اما اون گریه کرد نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ولیییییییییییییییییییییییییییییی بعدش

اونم بوسم کرد

یلدا جون زود بزرگ شو دیگه تا با هم بازی کنیم

اینم عکسای من و دخترخاله جونم

منتظر ماجراها و عکس های بعدی ما باشید


تاریخ : 27 دی 1392 - 08:10 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 3204 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

تمام هستیه منی

سلام عزیز دردونه من

خدارو شکر حالت خوب شده و چیزمهمی نبود دوتا دندون بالات داره میادبیرون چقدر سخت دندونی تو عزیزم چند روزه الان لثه ات ورم کرده و یه کوچولو دیده میشه ولی هنوز بیرون نیومده خیلی هم درد داری الهی بمیرم وقتی گریه میکنی دستت رو میذاری رو لبات...

امیدوارم زود این دردات تموم بشه بوووووووووووووووووووووووووس

حالا بریم سراغ عکسات

این مدل های نشستنت

اینجام داری لی لی حوضک میکنی

یادگرفتی از پشت مبلا رد میشی خیلی هم خوشت میاد

امروز موهات رو واسه اولین بار کوتاه کردی

اینم هستی خانوم تو تختش که یه دقیقه ام توش طاقت نمیاره

اینام که دیگه چی بگم

این عکساتم قدیمیه داشتم کل عکسات رو نگاه میکردم دیدم اینا جالبه بذارم

مهربانم !

یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد

بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد

و خداوند شب و روز و تمام لحظات

با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد


تاریخ : 22 دی 1392 - 03:37 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 2509 | موضوع : وبلاگ | 33 نظر

نفسم مریضه

هستی جونم از همون روز که خونه مامانی بودیم تب کردی و بی حال بودی و استفراغ کردی و گلاب به روتون اسهالی فرداش که اومدیم خونمون دیگه تب و استفراغ نکردی ولی همچنان اسهالی و همش نق میزنی و میگی بغلم کن دیروز اصلا نخوابیدی و شبم که خوابوندمت هرچنددقیقه بیدارمیشدی و گریه میکردی ،امروز دوباره شیرت رو بالا اوردی حالا عصر قراره بریم دکتر نگران بودم از غذا باشه یا چیز دیگه دیروز دیدم لثه بالات سمت چپ داره دندونش درمیاد یه ذره سفید میزنه اصلا هم نمیذاری دستم رو بکشم روی لثه ات اشتهاتم باز کم شده خداکنه زودتر دربیاد دیگه اذیت نشی عشقم.... خیلی دوست دارم .

.................................................................................................................

دوستان لطفا بگین نی نی شماهم موقع دندون دراوردن اسهال میشدن؟؟؟؟؟؟؟چون دکترا میگن تب اسهال و آب ریزش بینی ربطی به دندون در اوردن نداره ... نظرتون چیه؟؟؟


تاریخ : 17 دی 1392 - 19:04 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1345 | موضوع : وبلاگ | 32 نظر

این روزها

سلام به عشقم نفسم و جونم میخوام یه خلاصه از حال و روزمون بگم این روزا همش در رفت و آمد خونمون به خونه مامانی هستیم به خاطر کلاس زبان آقا بابای جنابعالی که اگه یه کم بیشتر تحقیق میکردن متوجه میشدن که کلاس زبان بیخ گوشمون هست و ما مجبور نمیشدیم تو این هوای سرد بریم و بیایم البته یه شب تنهایی موندیم خونه و بد نبود شاید دیگه کم تر بریم فقط آخر هفته رو یه وقت عروسک من سرما نخوره حالاقراره این ترم کلاسش که تموم بشه بیاد همین کلاسای نزدیک خونمون ثبت نام کنه ... سه شنبه عصر هم با بابایی و عمه سمانه و عموعلی رفتیم مشهد خونه مادرجون و تا جمعه اونجا بودیم به خاطر سرما بیشترخونه بودیم و فقط یه شب رفتیم خونه عمو ایمان... من و شما خونه مامانی موندیم چون باز شنبه بابایی کلاس زبان داشت :-s فردا صبح هم میریم خونمون... عشق منم تو این رفت و آمدا دختر گلیه تو ماشین شیرت رو میخوری و میخوابی... خب یه کمم از خودت بگم اینکه دیگه وقتشه رو پای خودت وایستی ها مدت ایستادنت بیشتر شده و خودتم وقتی از جایی گرفتی و ایستادی میگم هستی دستات رو ول کن ول میکنی و ذوق میکنی.... عاشق خیار و هویجی که بگیری دستت و با اون دوتا دندون کوچولوت ریز ریز بخوری منم مواظبم یه موقع زیاد نکنی بره تو گلوت.... همه چیز میخوری خدا رو شکر چیزی نیست که دوست نداشته باشی نون رو خیلی دوست داری... از اینکه دونه های انار رو با اون دستای کوچولوت ورداری و بذاری تو دهنت خیلی خوشت میاد... راستی یاد گرفتی در شیشه ات رو باز میکنی یا آجرهای اسباب بازیت رو از هم جدا میکنی و خیلی از این کارت لذت میبری، منم آجر ها رو دوتا دوتا میذارم جلوت و ورشون میداری و ازهم جدا میکنی وقتی تموم میشه دنبال میگردی تا دوتایی پیدا کنی...دخترباهوش منی

اینم مدل جدید خوابیدنت


تاریخ : 15 دی 1392 - 04:44 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1424 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

هستی میتونه وایسته

سلام گل قشنگم

چند روزه باهات تمرین راه رفتن میکنیم دستات رو که میگیرم و راه میری خیلی خوشت میاد و تا میشینیم دوباره میخوای که راه بریم

این عکسارو امروز گرفتم دایی داره راهت میبره

دستاتم که ول میکرد چندثانیه وایمیستادی

بعدش خودتم که از جایی میگرفتی و بلند میشدی دستات و چندثانیه ول میکردی

و من کلی ذوق میکردم عاشقتم فرشته کوچولو


تاریخ : 08 دی 1392 - 02:56 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1709 | موضوع : وبلاگ | 31 نظر

دنیا رو بی تو نمیخوام

دنیا رو بی تو نمیخوام

ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ !
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﯿﺮ ...
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺐ ﮐﻨﺪ !
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺍﻣﺎ ...
ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ ﺗﻮ ﺗﺐ ﮐﻨﯽ
تاریخ : 04 دی 1392 - 22:31 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1919 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر

اولین شب یلدا

اولین شب یلدا

دخترنازم اولین شب یلدات رو خونه خاله فهیمه و عمو حامد بودیم چون یلدا جون 5 روزه بود
تاریخ : 02 دی 1392 - 04:39 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 995 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی