دخترم همه زندگیمه

l


سری سوم عکسای متفاوت

 

خودم عاشق این عکس آخریتم وقتی لبات رو اینجوری میکنی دوست دارم بخووووووووورمت


تاریخ : 10 بهمن 1392 - 03:31 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1691 | موضوع : وبلاگ | 38 نظر

سومین و چهارمین دندونت جوانه زد

ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﯾﮏ "ﻣﻦ " ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﯾﮏ " ﺩﻧﯿﺎ" ﮐﻢ ﺩﺍﺭﻡ...

سلام دنیای من ،خوبی دخترم؟ بالاخره مرواریدای سوم و چهارمت اومدبیرون به سختی چندروز بود لثه ات نازک شده بود و امروز (30 دی)دیگه دندونات نیش زدن بیرون . اینا دندونای جلو بود از الان واسه دندونای نیشت نگرانم خدا کنه زیاد اذیت نشی عزیز دلم .

خب از کارات بگم سرو ته قاشق یا مداد و خودکار رو تشخیص میدی قاشق رو که از تهش میدم دستت برمیگردونی و بعد میکنی دهنت یا مداد که میدم دستت برمیگردونی و نوکش رو میکشی رو کاغذ.

عروسکت که دستته میگم نازش کن دستت رو میکشی روش و میگی نا میگم بوسش کن لبات رو غنچه میکنی و عروسکت رو نزدیک لبات میکنی و میگم چشاش کو انگشتت رو میزاری رو چشماش . میگم زبونت کو زبونت رو درمیاری ولی هرچی میگم چشمات کو نمیدونی و دنبال عروسکت میگردی تا چشماش رو نشونم بدی .

حرف زدنت خیلی بامزه اس یه مدت همش پشت سرهم میگفتی ماماما بعدش شد بابابا بعد نه نه نه والان همش میگی ددد . الان وقتی من و میخوای مثلا خوابت میاد یا گشنته صدا میکنی ماما ، نه هم میگی مثلا میگم هستی این رو میخوای میگی نه ، به خوردنی میگی ام . دت ، بو ،دیس ، اینارم باخودت که بازی میکنی میگی .

اصلا حس حسادت نداری نمیدونم هنوز متوجه نمیشی یا حسود نیستی چون یلدا رو که ناز میکنیم یا بغل میکنیم عکس العملی نشون نمیدی خوشحالم که حسود نیستی امیدوارم هیچ وقت نباشی... میگیم یلدا رو بوس کن براش بوس میفرستی ، وقتی خونه خودمونیم و مامانی زنگ میزنه گوشیم رو میذارم رو بلندگو و میدم دستت مامانی که میگه بوس بده گوشی رو میچسبونی به لبات لباتم غنچه میکنی.

وقتی کسی با تلفن صحبت میکنه داد میزنی گوشی رو که میذاریم جلو گوشت ساکت میشی و هیچی نمیگی فقط گوش میکنی.

با گوشیم که دارم کار میکنم میای و ازم میگیریش و وقتی صفحه اش رو فقل میکنم و خاموش میشه داد میزنی که چرا قفلش کردی و وقتی صفحه رو برات روشن میکنم میخندی.

آقا جون که عینکش رو میزنه تا چیزی رو بخونه نگاش میکنی و میخندی و هی صدا در میاری تا نگات کنه.

وقتی میخوام بهت غذا بدم این دوتا عروسک و با قاشقت میذارم جلوت تو هم مثلا داری بهشون ام (غذا ) میدی کلی با قاشقت میزنی تو سر این بیچاره ها.

تو پستای بعدی عکس دندونای بالات رو میذارم همین دیگه اینم بگم تو عزیز ترین ،نازترین،شیرین ترین، دوست داشتنی ترین وبهترینه منی...


تاریخ : 03 بهمن 1392 - 00:29 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1631 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

هستی و لاکپشتش

هستی و لاکپشتش

سلام عشقم
دیروز عصری من و خاله فهیمه رفتیم بازار تا یکی از لباسای یلدا که کوچیکش بود رو عوض کنیم تو و یلدا هم پیش مامانی بودین . این لاکپشت رو برات خریدم چون اسباب بازیات تکراری شدن برات و دیگه بهشون محل نمیدی گفتم یه چیز جدید برات بگیرم.این آقا لاک پشته آهنگ میزنه و میچرخه و تخم میذاره . وقتی اومدیم خونه و بهت دادمش باطری نداشت همون جوری خاموش باهاش بازی میکردی آقا جون رفت برات باطری خرید تا برات روشنش کنیم ، وقتی روشنش کردم داشتی نگاه میکردی و تعجب کرده بودی همین که تخمش اومدبیرون به درش گیرکرد و تخمه اومدطرف تو و درش محکم بسته شد و شما ترسیدی و گریه کردی سریع خاموشش کردیم دیگه هروقت روشن میکردیم گریه میکردی و فرارمیکردی تو بغلم ولی خاموش باهاش بازی میکنی و هی تخماش رو میندازی توش و درشون میاری و کلی باهاش سرگرم بودی......
امروز ترست ازش کمترشده و نگاش میکنی ولی میادسمتت میپری بغلم
عشق منی دیگه
تاریخ : 29 دی 1392 - 09:06 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1158 | موضوع : فتو بلاگ | 21 نظر

این داستان: من و دخترخاله ام

سلام به نی نی جونا دوستای جون جونیم

من دخترخاله ام رو خیلی دوست دارم هنوز خیلی کوچولو و نمی تونیه با من بازی کنه

ماجرای امروز من و یلدا

میخواستم بوسش کنم

انگشتمم بزنم بهش

اما اون گریه کرد نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ولیییییییییییییییییییییییییییییی بعدش

اونم بوسم کرد

یلدا جون زود بزرگ شو دیگه تا با هم بازی کنیم

اینم عکسای من و دخترخاله جونم

منتظر ماجراها و عکس های بعدی ما باشید


تاریخ : 27 دی 1392 - 08:10 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 3201 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

تمام هستیه منی

سلام عزیز دردونه من

خدارو شکر حالت خوب شده و چیزمهمی نبود دوتا دندون بالات داره میادبیرون چقدر سخت دندونی تو عزیزم چند روزه الان لثه ات ورم کرده و یه کوچولو دیده میشه ولی هنوز بیرون نیومده خیلی هم درد داری الهی بمیرم وقتی گریه میکنی دستت رو میذاری رو لبات...

امیدوارم زود این دردات تموم بشه بوووووووووووووووووووووووووس

حالا بریم سراغ عکسات

این مدل های نشستنت

اینجام داری لی لی حوضک میکنی

یادگرفتی از پشت مبلا رد میشی خیلی هم خوشت میاد

امروز موهات رو واسه اولین بار کوتاه کردی

اینم هستی خانوم تو تختش که یه دقیقه ام توش طاقت نمیاره

اینام که دیگه چی بگم

این عکساتم قدیمیه داشتم کل عکسات رو نگاه میکردم دیدم اینا جالبه بذارم

مهربانم !

یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد

بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد

و خداوند شب و روز و تمام لحظات

با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد


تاریخ : 22 دی 1392 - 03:37 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 2506 | موضوع : وبلاگ | 33 نظر

نفسم مریضه

هستی جونم از همون روز که خونه مامانی بودیم تب کردی و بی حال بودی و استفراغ کردی و گلاب به روتون اسهالی فرداش که اومدیم خونمون دیگه تب و استفراغ نکردی ولی همچنان اسهالی و همش نق میزنی و میگی بغلم کن دیروز اصلا نخوابیدی و شبم که خوابوندمت هرچنددقیقه بیدارمیشدی و گریه میکردی ،امروز دوباره شیرت رو بالا اوردی حالا عصر قراره بریم دکتر نگران بودم از غذا باشه یا چیز دیگه دیروز دیدم لثه بالات سمت چپ داره دندونش درمیاد یه ذره سفید میزنه اصلا هم نمیذاری دستم رو بکشم روی لثه ات اشتهاتم باز کم شده خداکنه زودتر دربیاد دیگه اذیت نشی عشقم.... خیلی دوست دارم .

.................................................................................................................

دوستان لطفا بگین نی نی شماهم موقع دندون دراوردن اسهال میشدن؟؟؟؟؟؟؟چون دکترا میگن تب اسهال و آب ریزش بینی ربطی به دندون در اوردن نداره ... نظرتون چیه؟؟؟


تاریخ : 17 دی 1392 - 19:04 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1342 | موضوع : وبلاگ | 32 نظر

این روزها

سلام به عشقم نفسم و جونم میخوام یه خلاصه از حال و روزمون بگم این روزا همش در رفت و آمد خونمون به خونه مامانی هستیم به خاطر کلاس زبان آقا بابای جنابعالی که اگه یه کم بیشتر تحقیق میکردن متوجه میشدن که کلاس زبان بیخ گوشمون هست و ما مجبور نمیشدیم تو این هوای سرد بریم و بیایم البته یه شب تنهایی موندیم خونه و بد نبود شاید دیگه کم تر بریم فقط آخر هفته رو یه وقت عروسک من سرما نخوره حالاقراره این ترم کلاسش که تموم بشه بیاد همین کلاسای نزدیک خونمون ثبت نام کنه ... سه شنبه عصر هم با بابایی و عمه سمانه و عموعلی رفتیم مشهد خونه مادرجون و تا جمعه اونجا بودیم به خاطر سرما بیشترخونه بودیم و فقط یه شب رفتیم خونه عمو ایمان... من و شما خونه مامانی موندیم چون باز شنبه بابایی کلاس زبان داشت :-s فردا صبح هم میریم خونمون... عشق منم تو این رفت و آمدا دختر گلیه تو ماشین شیرت رو میخوری و میخوابی... خب یه کمم از خودت بگم اینکه دیگه وقتشه رو پای خودت وایستی ها مدت ایستادنت بیشتر شده و خودتم وقتی از جایی گرفتی و ایستادی میگم هستی دستات رو ول کن ول میکنی و ذوق میکنی.... عاشق خیار و هویجی که بگیری دستت و با اون دوتا دندون کوچولوت ریز ریز بخوری منم مواظبم یه موقع زیاد نکنی بره تو گلوت.... همه چیز میخوری خدا رو شکر چیزی نیست که دوست نداشته باشی نون رو خیلی دوست داری... از اینکه دونه های انار رو با اون دستای کوچولوت ورداری و بذاری تو دهنت خیلی خوشت میاد... راستی یاد گرفتی در شیشه ات رو باز میکنی یا آجرهای اسباب بازیت رو از هم جدا میکنی و خیلی از این کارت لذت میبری، منم آجر ها رو دوتا دوتا میذارم جلوت و ورشون میداری و ازهم جدا میکنی وقتی تموم میشه دنبال میگردی تا دوتایی پیدا کنی...دخترباهوش منی

اینم مدل جدید خوابیدنت


تاریخ : 15 دی 1392 - 04:44 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1421 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

هستی میتونه وایسته

سلام گل قشنگم

چند روزه باهات تمرین راه رفتن میکنیم دستات رو که میگیرم و راه میری خیلی خوشت میاد و تا میشینیم دوباره میخوای که راه بریم

این عکسارو امروز گرفتم دایی داره راهت میبره

دستاتم که ول میکرد چندثانیه وایمیستادی

بعدش خودتم که از جایی میگرفتی و بلند میشدی دستات و چندثانیه ول میکردی

و من کلی ذوق میکردم عاشقتم فرشته کوچولو


تاریخ : 08 دی 1392 - 02:56 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1707 | موضوع : وبلاگ | 31 نظر

دنیا رو بی تو نمیخوام

دنیا رو بی تو نمیخوام

ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ !
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﯿﺮ ...
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺐ ﮐﻨﺪ !
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺍﻣﺎ ...
ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ ﺗﻮ ﺗﺐ ﮐﻨﯽ
تاریخ : 04 دی 1392 - 22:31 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1916 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی