سلام خورشیدم
کلی حرف واسه گفتن دارم چندروزه نرسیدم بیام وبلاگت رو آپ کنم یک سال گذشت و الان وارد سال 93 شدیم ....
از 22 اسفند که رفتیم مسافرت شروع میکنم خوش گذشت ولی هوا یه کم سرد بود و نمیشد شما کوچولوها رو زیاد بیرون برد با آقا جون و مامانی و خاله فهیمه شون رفته بودیم چالوس تا بیست و پنجم اونجا بودیم و بعدش رفتیم تهران آقا جون اینا رفتن خونه دایی اکبر ماهم رفتیم خونه عمه الهه یه شب هم رفتیم خونه دایی شون . تو این عکس با عمه الهه رفتیم دریاچه خلیج فارس که خیلی قشنگ بود و پر از پرنده ،پرندها از بالای سرت رد میشدن تو هم بهشون اشاره میکردی و میگفتی توتو ....
خونه عمه الهه یاد گرفتی بگی عمه و کلی عمه هات رو خوشحال و ذوق زده کردی....
بیست و هشتم با عمه الهه شون اومدیم سبزوار و عمه سمانه شون رو ورداشتیم و رفتیم مشهد سال تحویل خونه مامان بزرگ بودیم ...
مشهد دوباره برات تولدگرفتن این دفعه با عمه ها وعمو ایمان . مامان بزرگ برات کیک بره ناقلا گرفت خیلی خوش گذشت کادو تولدم همه شون پول دادن که قراره برم برات طلا بگیرم ....
طلاهات به عنوان پشتوانه اس برات و با بایی تصمیم گرفتیم همه رو برات نگه داریم برای آینده ات به اضافه حساب بانکیت...
به علت مشکل آپلود عکس با گوشی نمیتونم چندتا عکس بذارم تو پست بعد با لب تاب دایی همه عکسا رو میذارم...
دوم فروردین هم ما برگشتیم سبزوار چون بابایی باید محل کارش باشه از صبح کلی عید دیدنی رفتیم خونه عمه و عمو دایی و خاله های من ....
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ؛ ﺯﺑﺎﻥ ٬ ﺯﻣﺎﻥ ٬ ﺭﺍﻩ ٬ ﺩﻟﯿﻞ ٬ ﻧﺸﺎﻧﻪ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﯾﮏ “ﻣﻦ ” ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﯾﮏ “ ﺗﻮ. دوست دارم عزیزم
اولین پست 1393
-
مامان ماهان کوچولوسه شنبه 5 فروردین 1393 - 02:59
-
بابای ارشیاچهارشنبه 6 فروردین 1393 - 07:24