سلام به همه دوستای گلمون....
این چندروزه که نبودیم رفته بودیم خونه مامانی (مامان من) اخه عروسی پسرداییم بود...
حالا شب عروسی همون روزی بود که شما واکسن داشتی و ماهم چون روز قبل بایدمیرفتیم چندروز قبل رفتنمون پرونده بهداشت رو بردیم به محل جدیدی که اومدیم وپرسیدم مشکلی نیس واکسن دخترم رو چندروز دیرتربزنید و وقتی خیالم راحت شد که میتونیم برگشتیم واکسنت رو بزنیم رفتیم خونه مامانی که یک ساعت با اینجا فاصله داره فرداشبشم که عروسی بود شما دخترخوبی بودیو اصلا اذییت نکردی و تو اون سروصدا خوابیدی....فدات شم گل من
امروزم بالاخره رفتیم و واکسن زدیم یه کوچولو گریه کردی والانم خوابیدی...
واسه وزنت نگران بودم که خانوم بهداشت گفت هفت کیلو ونیم هستی وخوبه که خیالم راحت شد اخه شما خیلی ظریف مریفی عشقم....
از پیشرفتاتم بگم کم کم وقتشه بدون کمک بشینی چون الان که میذارمت چندثانیه میشینی و من کلی ذوق میکنم ....
همین دیگه اینم بگم مامانی خیلی دوست داره نفسم
همین که هستی دوست دارم
-
مامان امیر مهدییکشنبه 17 شهریور 1392 - 20:15
-
مامان پانیایکشنبه 17 شهریور 1392 - 20:42
-
مامان ستايشیکشنبه 17 شهریور 1392 - 22:27
-
هیلا(خاله هلیا)یکشنبه 17 شهریور 1392 - 22:34
-
مامان آیلیندوشنبه 18 شهریور 1392 - 11:07
-
مامان مهشیددوشنبه 18 شهریور 1392 - 18:32
-
مامان امیرارشادوشنبه 18 شهریور 1392 - 19:28
-
عمه جون پری نازدوشنبه 18 شهریور 1392 - 20:18
-
غزل(مامان علی)دوشنبه 18 شهریور 1392 - 21:00
-
مامان فرزانه(مامان نازنین)دوشنبه 18 شهریور 1392 - 21:29
-
مامان هلیادوشنبه 18 شهریور 1392 - 21:40
-
ماماندوشنبه 18 شهریور 1392 - 21:53
-
مامان بهنوددوشنبه 18 شهریور 1392 - 22:58
-
ماما ميسادوشنبه 18 شهریور 1392 - 23:52