سلام عشقم، عمرم، نفسم، همه وجودم
یکی یکدونه من گل من خیییییییییییلی شیطون شدیا دیگه24 ساعته باید هواسم بهت باشه .دیگه سینه خیز نمیری 4دست و پام نمیکنی یه مدلی میری من بهش میگم سینه 4ست و پا ....
رو دست و پات بلند میشی یه کم خودت رو میکشی جلو باز میشینی رو سینه ات دوباره بلند میشی خییییییییلی بامزه اس اینه کرم ببخشید البته تو خونه میچرخی واسه خودت عاشق پارچه و نخی اگه یه تیکه پارچه این ور اسباب بازیت اونطرفت باشه سریع می ی طرف پارچه ، با یه تیکه نخ کلی سرگرم میشی عاشق بالشتتی تا میبینیش خودت رو بهش میرسونی رو سرت رو میذاری روش و کلی باهاش بازی میکنی همش باید مراقبت باشم میری سمت دیوار ریشه های فرش رو میگیری اگه ححواسم نباشه با سر رفتی تو دیوار یا وقتی من تو آشپزخونم میای لبه پله و دستات رو میذاری روش....
صبحا دیگه وقتی بیدار میشی صدایی ازت در نمیاد و اگه من متوجه نشم حسابی واسه خودت فضولی میکنی دیشب بابایی راه هر چیزی که میتونه خطرناک باشه واست صد کرد..
اینم بگم دست زدن رو یاد گرفتی و تا میگم دس دس با مشتات به هم میکوبی و به من نگاه میکنی و میخندی اونجاس که من میخوام بخوووووووووووورمت.
راستی فردا بابایی باید واسه دوماه بره گرگان ماموریت .کلاسای آموزشی داره خییییییییلی ناراحته که از ما دور میشه ولی تو این دو ماه میتونه گاهی بیاد پیشمون ماهم چون تهناییم میریم خونه آقا جون و مامانی.
همین دیگه عزیزم عاشقتم و خییییییییییییلی دوست دارم
دوست دارم همه زندگی من
-
مامان پانیاپنجشنبه 4 مهر 1392 - 00:46
-
مامان یسناپنجشنبه 4 مهر 1392 - 01:11
-
غزل(مامان علی)پنجشنبه 4 مهر 1392 - 01:23
-
مامان فرزینپنجشنبه 4 مهر 1392 - 03:27
-
مامان بهنودپنجشنبه 4 مهر 1392 - 09:50
-
سارا بانوپنجشنبه 4 مهر 1392 - 17:43
-
امیرعلیپنجشنبه 4 مهر 1392 - 19:57
-
مامان یسناجمعه 5 مهر 1392 - 01:41
-
مامان ساریناشنبه 6 مهر 1392 - 09:54
-
مامان امیرارشاشنبه 6 مهر 1392 - 19:54
-
مامان فرزانه(مامان نازنین)شنبه 6 مهر 1392 - 20:00
-
مامان رزشنبه 6 مهر 1392 - 20:06
-
مامان (محمد رضا جیگر)شنبه 6 مهر 1392 - 21:14
-
مدیسا(عشق مامان وبابا)یکشنبه 7 مهر 1392 - 00:05
-
مامانیکشنبه 7 مهر 1392 - 19:58
-
مامان آیلیندوشنبه 8 مهر 1392 - 01:38