اولین مسافرتت رفتیم پیش بابایی

سلام قند و نباتم

سلام بهترینم , نفسم

این اولین مسافرتیه که رفتی . باآقا جون و مامانی رفتیم گرگان بابایی رو ببینیم

وقتی بابا رو دیدی اول نشناختیش و با تعجب بهش نگاه میکردی کم کم اشنا شدی

بابایی تا یکم ابان ماه نمیتونه بیاد واسه همین ما رفتیم گرگان دیدنش

اینجام بغل بابایی نون میخوردی و حسابی صورتت رو کثیف کردی

 

اینجام برگشتیم خونه و چون هوا سرد بود لای پتو پیچیدمت و اصلا تکون نمیخوردی


تاریخ : 21 مهر 1392 - 05:17 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1245 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی