سلام دختر نانازم خوبی گلم
این چند روزه که اصلا خوب نبودی سه روزه آب ریزش بینی ، تب ، سرفه و اسهالی مونده بودم سرماخوردی یا چیز دیگه اس مامانی میگفت میخوای دندون دربیاری . خیییلی بی حال بودی و همش گریه میکردی نه شیر میخوردی نه غذا به زور یه کم میخوردی بردمت دکتر بهت دارو داد .داروهارو که میدادم تبت قطع میشد و بهتر میشدی تا اینکه دیشب (30مهر) که بابایی هم از گرگان اومد و خونه مامانیشون داشتیم شام میخوردیم هر کار کردم غذا بخوری نخوردی تا چشمت به اب افتاد اب خواستی داشتم با لیوان بهت اب میدادم که صدای تق تق دندونت که میخورد به لیوان رو شنیدم هووووووووووورا اولین مروارید کوچولوت اومد بیرون هنوز که خودش رو به ما نشون نداده ولی وقتی ابا لیوان چیزی میخوری صدا میده دستم نمیذاری بزنم تا لمسش کنم . نمیدونی چقدرار خوشحال شدم ولی الهی بمیرم برات مامان خیلی اذیت شدی
بابایی تا ده روز میتونه پیش ما باشه و بعدش باید باز برگرده گرگان عصرم قراره بریم مشهد و اگه قسمت شد واسه اولین بار ببرمت حرم . مشهد رفتی تا حالا ولی به خاطر کار بابا چون نمیتونستیم زیاد بمونیم قسمت نمیشد بریم حرم ولی این دفعه بیشتر اونحاییم و اگه شد و امام رضا طلبید میبریمت حرم.....
خیلی دوست دارم عشقم
بلاخره اومد بیرون
-
مامان امیرارشاچهارشنبه 1 آبان 1392 - 22:09
-
هیلا(خاله هلیا)چهارشنبه 1 آبان 1392 - 22:09
-
مامان يلدا(خاله هستي خانومي)چهارشنبه 1 آبان 1392 - 22:27
-
مامان ستايشچهارشنبه 1 آبان 1392 - 23:38
-
مامان رزپنجشنبه 2 آبان 1392 - 00:09
-
عمه جون پری نازجمعه 3 آبان 1392 - 07:45
-
مامان وبابا ی ایلیاشنبه 4 آبان 1392 - 00:48
-
هیلا(خاله هلیا)شنبه 4 آبان 1392 - 06:11
-
مامان فرزانه(مامان نازنین)شنبه 4 آبان 1392 - 06:34
-
مدیسا(عشق مامان وبابا)شنبه 4 آبان 1392 - 19:30
-
غزل(مامان علي)شنبه 4 آبان 1392 - 23:08
-
بابای مهری ماهیکشنبه 5 آبان 1392 - 16:25
-
مامان امیر مهدییکشنبه 5 آبان 1392 - 17:12
-
مامان پانیایکشنبه 5 آبان 1392 - 20:53
-
مامان آیلیندوشنبه 6 آبان 1392 - 00:18
-
مامان پارسا(پسرنازم)دوشنبه 6 آبان 1392 - 00:31
-
مامان ساریناچهارشنبه 8 آبان 1392 - 15:49
-
مامان مهسایکشنبه 17 آذر 1392 - 02:24