سلام عزیزترازجونم چندوقته تو فکرگذاشتن این پستم ولی چون قلم خوبی ندارم نمیدونستم چجوری بنویسم اما میخوام وقتی بزرگ شدی بدونی که چقدربابت این قضیه که میخوام تعریف کنم سختی کشیدم.خلاصه میگم چون اگه بخوام کامل بگم خیلی طولانی میشه جریان برمیگرده به روز تولدت و ماجرای شیرخشکی شدنت شب اول تولد تو بیمارستان تا صبح خوابیدی از شب دوم گریه ها شروع شد و شما گرسنه بودی شب اول که اومدیم خونمون تاصبح هی بیدارشدی و گریه میکردی اونجا بود که متوجه شدیم شما تا الان هیچی شیر نخوردی و اصلا چشمه های شیرت باز نشده میخواستن بهت آب قند بدن که من مخالفت کردم آخه شنیده بودم که جز شیر نباید به بچه چیزی بدی حتی آب خواستم برات شیرخشک بگیرن که ای کاش نمیخواستم خلاصه شما شیر خشک رو خوردی و خوابیدی اونم با شیشه اون موقع من خیلی بی تجربه بودم و الان خیلی چیزا فهمیدم که ای کاش زودتر میفهمیدم.....
باید با قاشق بهت شیر میدادم اونم چندقاشق تا زودبه زود شیر بخوای و اول سینه رو مک بزنی بعدشیرخشک رو میدادم
روزای اول خیلی محکم سینه میگرفتی اما از وقتی شیشه خوردی این مک زدن هات ضعیف شد و وقتی هم میدیدی خیلی کم شیر میاد گریه میکردی و با ناخونات به دستای من میکشیدی منم مجبور میشدم بهت شیشه بدم
اون روزا خیلی برام سخت گذشت منم دوست داشتم خودم بهت شیر بدم و تو بغلم بخوابی خیلی عذاب کشیدم خیلی
خیلی چیزا رو امتحان کردم که واسه زیادشدن شیر مادر خوبه ولی هیچ فایده ای نداشت تا بیست روزگیت یه کم شیر میدادم بهت ولی خیلی کم بود و سیرت نمیکرد بیست روزه بودی که من احساس درد شدیدی تو پهلو راستم داشتم رفتم سونوکه یه توده مشاهده میشدولی نمیدونستن چیه دوباره رفتم بیمارستان و جراحی شدم بعدعمل دکترم گفت که این از عوارض سزارینه سمت راستم آبسه کرده و به آپاندیسم چسبیده خلاصه آپاندیسمم در اوردن تا سه چهار روز تو بیمارستان بودم و کلی سرم و دارو مصرف میکردم خیلی روزای سختی بود گاهی میاوردنت بیمارستان از دکتر پرسیدم گفت میتونم بهت شیر بدم ولی با اون حال خیلی سخت بود بغلت کنم و بتونی شیربخوری و دوست نداشتم خیلی تو محیط بیمارستان باشی کم میاوردنت .بعد مرخص شدنم چون قرص و چرک خشک کن مصرف میکردم دکترم گفت نباید تا وقتی دارو ها تموم میشه بهت شیر بدم ولی باید بدوشم من روزی چندبار این کارو میکردم و بعد تموم شدن دارو ها دیگه اصلا سینه نگرفتی و خیلی گریه میکردی و منو ناخن میکشیدی منم بهت شیشه میدادم... خیلی خیلی سختی کشیدم گریه کردم اشک ریختم گفتم چرا چرا نتونم بهت شیر بدم نمیدونم .....