گل قشنگ مامان

گل قشنگ مامان

سلام عزیزترینم
این آخرهفته قراربود بریم سبزوار ولی چون به بابایی ماموریت دادن رفتیم مشهد خونه مامان بزرگ .

هوا خیلی خوب بود ولی یک دفعه سرد شد و برفی برای دومین بار بردیمت حرم اصلا فکر نمیکردم هوا یک دفعه انقدر سرد بشه شال گردنت رو کشیده بودم جلو دهنت و لای پتو بغل بابایی بودی و از یه ذره درز کلاه و شال گردنت فقط میتونستی نگاه کنی و اصلا تکون نمیخوردی تا اینکه رفتیم تو حرم نزدیک ظریح اونجا بغل مامانی بودی و حسابی دورو برت و نگاه میکردی و از اون همه جمعیت تعجب کرده بودی بعد از حرم رفتیم الماس شرق بابایی برات ماشین کرایه کرد و گذاشتت توش و رات میبرد حسابی خوشحال بودی و فرمونش رو گرفته بودی و مغازه ها رو نگاه میکردی و فکر کنم خیلی بهت خوش گذشت .
گوشیم رو تو ماشین جا گذاشته بودم و ازت عکس نگرفتم این عکسم تو حرم گرفتم یاد گرفتی گوشی رو میگیری جلو گوشت و میگی (ا) یعنی الو .
قبلا دوتا دستت رو میگرفتم و راه میرفتی ولی چند روزه یه دستت رو میگیرم و با هم راه میریم من میگم تاتی تاتی تو هم میگی ت ت ت
همه چیز منی
تاریخ : 15 بهمن 1392 - 07:31 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1305 | موضوع : فتو بلاگ | 21 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی