یه ماجرای دیگه

سلام دوست جونا

یه ماجرای دیگه از من یلدا جون

مامانامون ما رو گذاشتن کنار هم تا عکس بگیرن

یلدا خیلی آروم و خوردنی بود

واسه همین من یک دفعه تصمیم گرفتم که بخووووووووووووووووووووووووووورمش

اما مامانم نذاشت گفت نخورش یلدا تموم میشه خب

بعدم مامانیمون(مامان مامانم) ما رو برد حموم خیلی خوش گذشت فقط من دوست نداشتم روم آب بریزن خب چیکارکنم خوشم نمیاد

بعد حموم هم بغل هم لالا کردیم


تاریخ : 18 بهمن 1392 - 20:20 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1288 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی