سومین و چهارمین دندونت جوانه زد

ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﯾﮏ "ﻣﻦ " ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﯾﮏ " ﺩﻧﯿﺎ" ﮐﻢ ﺩﺍﺭﻡ...

سلام دنیای من ،خوبی دخترم؟ بالاخره مرواریدای سوم و چهارمت اومدبیرون به سختی چندروز بود لثه ات نازک شده بود و امروز (30 دی)دیگه دندونات نیش زدن بیرون . اینا دندونای جلو بود از الان واسه دندونای نیشت نگرانم خدا کنه زیاد اذیت نشی عزیز دلم .

خب از کارات بگم سرو ته قاشق یا مداد و خودکار رو تشخیص میدی قاشق رو که از تهش میدم دستت برمیگردونی و بعد میکنی دهنت یا مداد که میدم دستت برمیگردونی و نوکش رو میکشی رو کاغذ.

عروسکت که دستته میگم نازش کن دستت رو میکشی روش و میگی نا میگم بوسش کن لبات رو غنچه میکنی و عروسکت رو نزدیک لبات میکنی و میگم چشاش کو انگشتت رو میزاری رو چشماش . میگم زبونت کو زبونت رو درمیاری ولی هرچی میگم چشمات کو نمیدونی و دنبال عروسکت میگردی تا چشماش رو نشونم بدی .

حرف زدنت خیلی بامزه اس یه مدت همش پشت سرهم میگفتی ماماما بعدش شد بابابا بعد نه نه نه والان همش میگی ددد . الان وقتی من و میخوای مثلا خوابت میاد یا گشنته صدا میکنی ماما ، نه هم میگی مثلا میگم هستی این رو میخوای میگی نه ، به خوردنی میگی ام . دت ، بو ،دیس ، اینارم باخودت که بازی میکنی میگی .

اصلا حس حسادت نداری نمیدونم هنوز متوجه نمیشی یا حسود نیستی چون یلدا رو که ناز میکنیم یا بغل میکنیم عکس العملی نشون نمیدی خوشحالم که حسود نیستی امیدوارم هیچ وقت نباشی... میگیم یلدا رو بوس کن براش بوس میفرستی ، وقتی خونه خودمونیم و مامانی زنگ میزنه گوشیم رو میذارم رو بلندگو و میدم دستت مامانی که میگه بوس بده گوشی رو میچسبونی به لبات لباتم غنچه میکنی.

وقتی کسی با تلفن صحبت میکنه داد میزنی گوشی رو که میذاریم جلو گوشت ساکت میشی و هیچی نمیگی فقط گوش میکنی.

با گوشیم که دارم کار میکنم میای و ازم میگیریش و وقتی صفحه اش رو فقل میکنم و خاموش میشه داد میزنی که چرا قفلش کردی و وقتی صفحه رو برات روشن میکنم میخندی.

آقا جون که عینکش رو میزنه تا چیزی رو بخونه نگاش میکنی و میخندی و هی صدا در میاری تا نگات کنه.

وقتی میخوام بهت غذا بدم این دوتا عروسک و با قاشقت میذارم جلوت تو هم مثلا داری بهشون ام (غذا ) میدی کلی با قاشقت میزنی تو سر این بیچاره ها.

تو پستای بعدی عکس دندونای بالات رو میذارم همین دیگه اینم بگم تو عزیز ترین ،نازترین،شیرین ترین، دوست داشتنی ترین وبهترینه منی...


تاریخ : 03 بهمن 1392 - 00:29 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1638 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

این داستان: من و دخترخاله ام

سلام به نی نی جونا دوستای جون جونیم

من دخترخاله ام رو خیلی دوست دارم هنوز خیلی کوچولو و نمی تونیه با من بازی کنه

ماجرای امروز من و یلدا

میخواستم بوسش کنم

انگشتمم بزنم بهش

اما اون گریه کرد نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ولیییییییییییییییییییییییییییییی بعدش

اونم بوسم کرد

یلدا جون زود بزرگ شو دیگه تا با هم بازی کنیم

اینم عکسای من و دخترخاله جونم

منتظر ماجراها و عکس های بعدی ما باشید


تاریخ : 27 دی 1392 - 08:10 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 3212 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

تمام هستیه منی

سلام عزیز دردونه من

خدارو شکر حالت خوب شده و چیزمهمی نبود دوتا دندون بالات داره میادبیرون چقدر سخت دندونی تو عزیزم چند روزه الان لثه ات ورم کرده و یه کوچولو دیده میشه ولی هنوز بیرون نیومده خیلی هم درد داری الهی بمیرم وقتی گریه میکنی دستت رو میذاری رو لبات...

امیدوارم زود این دردات تموم بشه بوووووووووووووووووووووووووس

حالا بریم سراغ عکسات

این مدل های نشستنت

اینجام داری لی لی حوضک میکنی

یادگرفتی از پشت مبلا رد میشی خیلی هم خوشت میاد

امروز موهات رو واسه اولین بار کوتاه کردی

اینم هستی خانوم تو تختش که یه دقیقه ام توش طاقت نمیاره

اینام که دیگه چی بگم

این عکساتم قدیمیه داشتم کل عکسات رو نگاه میکردم دیدم اینا جالبه بذارم

مهربانم !

یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد

بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد

و خداوند شب و روز و تمام لحظات

با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد


تاریخ : 22 دی 1392 - 03:37 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 2516 | موضوع : وبلاگ | 33 نظر

نفسم مریضه

هستی جونم از همون روز که خونه مامانی بودیم تب کردی و بی حال بودی و استفراغ کردی و گلاب به روتون اسهالی فرداش که اومدیم خونمون دیگه تب و استفراغ نکردی ولی همچنان اسهالی و همش نق میزنی و میگی بغلم کن دیروز اصلا نخوابیدی و شبم که خوابوندمت هرچنددقیقه بیدارمیشدی و گریه میکردی ،امروز دوباره شیرت رو بالا اوردی حالا عصر قراره بریم دکتر نگران بودم از غذا باشه یا چیز دیگه دیروز دیدم لثه بالات سمت چپ داره دندونش درمیاد یه ذره سفید میزنه اصلا هم نمیذاری دستم رو بکشم روی لثه ات اشتهاتم باز کم شده خداکنه زودتر دربیاد دیگه اذیت نشی عشقم.... خیلی دوست دارم .

.................................................................................................................

دوستان لطفا بگین نی نی شماهم موقع دندون دراوردن اسهال میشدن؟؟؟؟؟؟؟چون دکترا میگن تب اسهال و آب ریزش بینی ربطی به دندون در اوردن نداره ... نظرتون چیه؟؟؟


تاریخ : 17 دی 1392 - 19:04 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1351 | موضوع : وبلاگ | 32 نظر

این روزها

سلام به عشقم نفسم و جونم میخوام یه خلاصه از حال و روزمون بگم این روزا همش در رفت و آمد خونمون به خونه مامانی هستیم به خاطر کلاس زبان آقا بابای جنابعالی که اگه یه کم بیشتر تحقیق میکردن متوجه میشدن که کلاس زبان بیخ گوشمون هست و ما مجبور نمیشدیم تو این هوای سرد بریم و بیایم البته یه شب تنهایی موندیم خونه و بد نبود شاید دیگه کم تر بریم فقط آخر هفته رو یه وقت عروسک من سرما نخوره حالاقراره این ترم کلاسش که تموم بشه بیاد همین کلاسای نزدیک خونمون ثبت نام کنه ... سه شنبه عصر هم با بابایی و عمه سمانه و عموعلی رفتیم مشهد خونه مادرجون و تا جمعه اونجا بودیم به خاطر سرما بیشترخونه بودیم و فقط یه شب رفتیم خونه عمو ایمان... من و شما خونه مامانی موندیم چون باز شنبه بابایی کلاس زبان داشت :-s فردا صبح هم میریم خونمون... عشق منم تو این رفت و آمدا دختر گلیه تو ماشین شیرت رو میخوری و میخوابی... خب یه کمم از خودت بگم اینکه دیگه وقتشه رو پای خودت وایستی ها مدت ایستادنت بیشتر شده و خودتم وقتی از جایی گرفتی و ایستادی میگم هستی دستات رو ول کن ول میکنی و ذوق میکنی.... عاشق خیار و هویجی که بگیری دستت و با اون دوتا دندون کوچولوت ریز ریز بخوری منم مواظبم یه موقع زیاد نکنی بره تو گلوت.... همه چیز میخوری خدا رو شکر چیزی نیست که دوست نداشته باشی نون رو خیلی دوست داری... از اینکه دونه های انار رو با اون دستای کوچولوت ورداری و بذاری تو دهنت خیلی خوشت میاد... راستی یاد گرفتی در شیشه ات رو باز میکنی یا آجرهای اسباب بازیت رو از هم جدا میکنی و خیلی از این کارت لذت میبری، منم آجر ها رو دوتا دوتا میذارم جلوت و ورشون میداری و ازهم جدا میکنی وقتی تموم میشه دنبال میگردی تا دوتایی پیدا کنی...دخترباهوش منی

اینم مدل جدید خوابیدنت


تاریخ : 15 دی 1392 - 04:44 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1429 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

هستی میتونه وایسته

سلام گل قشنگم

چند روزه باهات تمرین راه رفتن میکنیم دستات رو که میگیرم و راه میری خیلی خوشت میاد و تا میشینیم دوباره میخوای که راه بریم

این عکسارو امروز گرفتم دایی داره راهت میبره

دستاتم که ول میکرد چندثانیه وایمیستادی

بعدش خودتم که از جایی میگرفتی و بلند میشدی دستات و چندثانیه ول میکردی

و من کلی ذوق میکردم عاشقتم فرشته کوچولو


تاریخ : 08 دی 1392 - 02:56 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1716 | موضوع : وبلاگ | 31 نظر

هستی و شیطونیاش

سلام به تک ستاره آسمون قلبم
اول یه کم بنویسم بعدبریم سراغ عکسات از چی بگم خب وروجک آهان یادم اومد از اینکه بوس کردن رو یاد گرفتی و وقتی دوری ازم برام بوس میفرستی البته از نوع خودت وقتی هم بغلم هستی میگم مامان رو بوس کن لبات رو میذاری رو لپم ....عاشقتم
دیگه بعضی وقتا یه کلمه هایی می گی و قیافه ات رو یه شکل بامزه ای میکنی انگار داری حرف میزنی ولی من که نمیفهمم....
راستی خیلی جیغ و داد میکنی خیلی بلند داد میزنی ها من نگران گلوتم وقتی چیزی رو میخوای که نمیتونی بگیریش داد میزنی نکن این کارو گلم میترسم عادت کرده باشی با جیغ و داد حرف خودت رو به کرسی بنشونی....
میری تو اتاقت بازی میکنی و شیطنت عکساشو گرفتم حتی وقتی در اتاقت رو میبندم البته نه کامل میری در رو هل میدی و میری تو....
وقتی خوابت میاد بایدبرات آهنگ نی نی بذارم یا خودم برات بخونم تا بخوابی وگرنه کلی با خودت و بالشت کلنجار میری اصلا هم به فکر پاهای مامان نیستی...
میری جلو میز تلویزیون و حسابی واسه خودت رو میز و صفحه تلویزیون اثر انگشت میذاری ولی نمیذارم زیاد بری یا تلویزیون رو خاموش میکنم چون واسه چشات خوب نیست....
آهان از جارو برقی میترسی و تا روشنش میکنم داد میزنی و خاموش میکنم میخندی خودتم که یه پا جاروبرقی هستی تا یه چیز کوچیک میبینی سریع تو دهن تا میدوم ازت بگیرمش پا به فرار میذاری....
وقتی میخوام قطره هات رو بدم اول قیافه ات رو یه جوری میکنی که یعنی نمیخوام ولی بعد خودت دهنت رو باز میکنی خیلی این کارت بامزه اس....
فرقی نمیکنه چی باشه باهر ریتیمی غمگین یا شاد یا خودت رو تکون میدی یا دستات رو...
وقتی هم دست میزنی خودت کلی ذوق میکنی و دهنت و باز میکنی دست زدنت خیلی بانمکه.....
وقتی از جایی گرفتی و وایستادی میخوای بشینی اول خم میشی تا دستت رو برسونی به زمین و همین که دستت به زمین برسه میشینی....
خب فعلا همینا یادم بود حالا بریم سر عکسا
این عکسای شیطنت هات توی اتاقت
کمک دستم نمیرسه چرخ خیاطی میخوام لباسام رو بدوزم
عروسک کوچولوی متعجب مامان
وقتی هستی خودش رو لوس میکنه
اینجام داره واسه مامان بوس میفرسته
جلو اشپزخونه رو پشتی میذارم نیای بالا ولی از پشتی هم میای بالا وروجک
ودر اخر عکس هنری مامان
و اینم بگم ما الان خونه اقا جون هستیم فردا خاله فهیمه از بیمارستان مرخص میشه و با نی نی جون میاد و به زودی میبینیمش خییییییلی خوشحالیم
بووس بووووس بوووس

تاریخ : 26 آذر 1392 - 08:09 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1603 | موضوع : وبلاگ | 42 نظر

عکسای آتلیه

وقتی شیش ماهه بودی رفتیم آتلیه دوست عمو حامد شما هم اصلا همکاری نکردی و تا تونستی گریه کردی که پشیمون شدم از آوردنت البته اونجا آتلیه کودک نبود و همین چند تا عکس ساده رو گرفتم ایشاا... بزرگ تربشی میبرمت آتلیه کودک عکس خوشگل بگیریم بوس بوس بوس

 

 

 

 


تاریخ : 24 آذر 1392 - 19:20 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 3593 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

دختر کنجکاو من

اینم کاری که جدیدا انجام میدی


تاریخ : 16 آذر 1392 - 03:59 | توسط : مامان فرزانه | بازدید : 1398 | موضوع : وبلاگ | 30 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی